دبیرستان امام سجاد علیه السلام دیدی همه رفتند چه آنهایی که هوایت را داشتند چه آنهایی که نداشتند ... و امروز تو نیز رفتی و دیگر از تو هم نه نامی ماند و نه نشانی... پس کوتاهی هایمان را بر ما ببخش و حلالمان کن... گرچه هیچ چیز در این عالم گم نخواهد شد که فرموده است : «و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیرا و اعظم اجرا؛ و هر کار خوبی برای خود پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بزرگ تر باز خواهید یافت» (مزمل/ 20).
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ دبیرستان امام سجاد علیه السلام خوش آمدید
لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وبلاگ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه ساخته
و در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري رسانید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
حضور همکاران محترم و دانش آموزان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم
به وبلاگ دبیرستان پسرانه امام سجاد علیه السلام خوش آمدید .
امیدوارم در این وبلاگ آنچه را که مد نظر شماست نوشته باشم و آنچه یافت نشد پیشنهاد کنید (در صورت امکان ) برایتان مهیا خواهم کرد. با سپاس فراوان - قبادی
نظر سنجی
وضعیت دبیرستان امام سجاد (ع)در زمان مسؤولیت اینجانب چگونه بود؟
با غم و اندوه فراوان درگذشت دوست عزیز و همکار گرامی معاون محترم پرورشی دبیرستان پسرانه امام سجاد علیه السلام جناب آقای غلامحسین بابایی را به خانواده ی محترم و همکاران و دانش آموزان آن مرحوم صمیمانه تسلیت عرض می نماییم.روحش شاد و یادش گرامی باد.
اللّهم طهّر قلبی مِن النّفاق و عملی مِن الرّیا و لسانی مِن الکذب و عینی مِن الخیانة.
خدایا پروردگارا دلهای همه ی ما را از نفاق و دورویی اعمالمان را از ریا و خودنمایی ، زبان هایمان را از دروغ و چشمانمان را از خیانت پاک و طاهر بفرما.
***
در گذر گاه زمان ، خیمه شب بازی دهر
باهمه تلخی و شیرینی خورد می گذرد
عشق ها می میرند ،
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند
***
چه بگویم از دردی که دوباره باید یکسال کشید… یکسال صبر کردیم و دمی با بهشتیان بودیم …. و حالا سالی دیگر، که شاید بازهم فرصتی شد… شاید هم نشد… به لطف خدا چند روزی با بهترین بنده های خدا مهمان بهشتیان بودیم در یک سفر ِکوتاه ِپر سوز و معرفت در كربلاي ايران و دیار مظلوميت برپاكنندگان اين واقعه عظيم . و هرکس به قدر ظریفیت و استعدادش گرفت آنچه را که به خوبان می دادند .
اینبار سرنوشت ما را همراه جمعی از گلهای گلستان نرجس (نرگس ) نمود تا شاید باز هم گوشه ای از کمالات همنشینان نوجوان منتخب الهی در ما اثر کند ، مگر ما هم به نفس خوبان ، چند روزی متخلِّق به اخلاق الهی شویم. ان شاء الله
و چه خوب بودند گلهای سرسبد این گلستان که جام وجودشان لبریز از ادب بود و مستعدتر و آماده تر برای دریافت باده های معرفت از قدح دستانِ وِلدانٌ مخلَّدون .
و چه بسیار می شد آموخت که چگونه باید بود ؟ و چگونه نباید بود ؟ از گلهایی که گلبرگ های شعور شان مظلومانه در بارش رگبار های خود خواهی و غرور ،توهم و ریا و خشک اندیشی خوارج گونه بعضی متظاهران به تشرُّع ، بی رحمانه پر پر می شد و آنان می انگاشتند که با تیشه های تیز خیال ، انسان می سازند و شخصیت .چه روزگاری می شود آنروز که اینان جای حج و کعبه در کوچه پس کوچه های ترکستان ، چنان گرفتار آیند که نه راه پیش باشد و نه راه پس. و اینان چقدر با نور و راهیانش غریبه اند.
یادشان بخیر که هر کدامشان آنچه را که خوبان همه دارند یکجا داشتند .عده ای از دوستان نوجوان همراه ، راننده ی با اخلاق اتوبوس، مشاهده گر همراه که خود حکایتی داشت با برگه ها و فرم های مختلف و البته منتخب اخلاقی این سفر مبلّغ اعزامی از حوزه علمیه ( که شاید از بردن نامش راضی نباشد )که حقیقتا به اعتراف همه ی همراهان شخصیت و سیرت پاکش و عطر معنویتی که از سراپای وجودش موج می زد حقیقتاً بوی فاطمه ( س )می داد و خبر از معصومیتی ماندگار .آنجا که عقل و عشق از اوج و موج کمال وجودیشان سر در گم است . خوشا به حال خوبان... و یادشان بخیر. و حتی مربیان این گروه که بی تردید وجودشان الطاف خفیه بود و حضورشان نعمت و آموزه های اخلاقی شان ! درس ها داشت برای همسفران در آنچه می بایست می آموختیم و آموختیم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست.!
به دوکوهه می رسیم . بر سردر پادگان بزرگ نوشته اند " دوکوهه السلام ای خانه عشق " . یاد جمله یکی از دوستان می افتم که می گفت " با گذشت این همه سال ، دوکوهه همچنان بسیجی مانده است " و این بسیجی ماندن را از همان لحظه ورود می توان احساس کرد . این زمین همچنان راز آلود است و شاید دلیل این رازآلودگی را باید در زمزمه ها شبانه یاران خمینی در تارو پود این خاک جستجو کرد ... ما آمده ایم و خیلی ها آمده اند اما دو کوهه دلتنگ یاران خود است .
یادش به خیر شلمچه و یارانش ؛ شلمچه یک چیز دیگر است اینجا اسم حضرت زهرا (س) آورده شده اینجا شهدا با سربند یا زهرا جنگیدند و خود را به آسمان گره زدند که اینجا تا آسمان راهی نیست .اینجا بوی گاز خردل
می دهد بوی عملیات کربلای 5 ، بوی دلتنگی و اشک ...اینجابرای باز ماندگان و جاماندگانش هوای زمین تنگ است ...و آنقدر سرفه می کنند تا برات هوای بهشتی بگیرند ! .
... و چه معنویتی داشت منطقه ی عملیاتی فتح المبین یادگار حماسه دلیرمردان بی ادعا . حرفهای فتح المبینی ها بوی غصه دارد ؛ یادش به خیر حال خوش بچه ها و بغض های ترکیده و اشک های جاری شده و ناله های دلتنگی.
...
...
... بماند
(یاد و خاطره شهدای فتح المبین گرامی باد).
و ای کاش حال خوش بچه ها در محل استقرار گروه تخریب دو کوهه تا همیشه می ماند.
یا علی
التماس دعا
نظر يادتون نره ( براي ثبت نظر در كادر بالای متن روي نظرات كليك كنيد)
همه بخوبی می دانیم درس عربی یکی از دروس بسیار مهم و امتیاز آور در کنکور است. چرا که اغلب کنکوریها به این درس علاقه نشان نمی دهند و در کنکور درصد پایینی را پاسخ میدهند و همین عامل باعث می شود داوطلبی که بتواند با قدرت و با درصد بالایی به تست های درس عربی پاسخ صحیح دهند نسبت به رقبای خویش برتری زیادی داشته باشد. این جزوه که بصورت کتاب الکترونیکی در اختیار شما قرار می گیرد شامل تمامی مباحث درس عربی در کنکور است که به شما داوطلبین عزیز در جهت پاسخگویی صحیح به تستهای عربی در کنکور بسیار کمک خواهد کرد.سرفصلهای این جزوه بصورت زیر است :
که در آن همواره اوّل صبح ، به زبانی ساده ، مهر تدریس کنند و بگویند خدا ، خالق زیبایی و سراینده ی عشق ، آفریننده ی ماست ، مهربانی است که ما را به نکویی ، دانایی ، زیبایی و به خود می خواند . جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ . دوزخی دارد به گمانم کوچک و بعید .
در پی سودائیست که ببخشد ما را .
در مجالی که برایم باقیست ، باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که خرد را با عشق ، علم را با احساس و ریاضی را با شعر ، دین را با عرفان ، همه را با تشویق تدریس کنند .
لای انگشت کسی ، قلمی نگذارند و نخوانند کسی را حیوان و نگویند کسی را کودن و معلم هر روز ، روح را حاضر و غایب بکند و به جز ایمانش ، هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند .
مغزها پر نشود چون انبار ، قلبها خالی نشود از احساس . درس هایی بدهند که به جای مغز ، دلها را تسخیر کند .
از کتاب تاریخ جنگ را بردارند . در کلاس انشاء ، هر کسی حرف دلش را بزند .
غیرممکن را از خاطره ها محو کنند تا کسی بعد از این ، باز همواره نگوید ، هرگز .
و به آسانی همرنگ جماعت نشود .
زنگ نقاشی تکرار شود . رنگ را در پاییز تعلیم دهند ، قطره را در باران . موج را در ساحل ، زندگی را در رفتن و برگشتن از قله ی کوه و عبادت را در خدمت خلق ، کار را در کندو و طبیعت را در جنگل سبز . مشق شب این باشد که شبی چند بار همه تکرار کنیم : عدل ، آزادی ، قانون ، شادی
امتحانی بشود که بسنجد ما را تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شده ایم .
در مجالی که برایم باقیست ، باز همراه شما مدرسه ای می سازیم .
که در آن آخر وقت به زبانی ساده ، شعر تدریس کنند و بگویند که تا فردا صبح
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیستَ
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
"شايد مرا ديگر نشناسي، شايد مرا به ياد نياوري. اما من تو را خوب ميشناسم. ما همسايه شما بوديم و شما همسايه ما و همهمان همسايه خدا.
يادم ميآيد گاهي وقتها ميرفتي و زير بال فرشتهها قايم ميشدي. و من همه آسمان را دنبالت ميگشتم؛ تو ميخنديدي و من پشت خندهها پيدايت ميكردم.
خوب يادم هست كه آن روزها عاشق آفتاب بودي. توي دستت هميشه قاچي از خورشيد بود. نور از لاي انگشتهاي نازكت ميچكيد. راه كه ميرفتي ردي از روشني روي كهكشان ميماند.
يادت ميآيد؟ گاهي شيطنت ميكرديم و ميرفتيم سراغ شيطان. تو گلي بهشتي به سمتش پرت ميكردي و او كفرش درميآمد. اما زورش به ما نميرسيد. فقط ميگفت: همين كه پايتان به زمين برسد، ميدانم چطور از راه به درتان كنم.
تو شلوغ بودي، آرام و قرار نداشتي. آسمان را روي سرت ميگذاشتي و شب تا صبح از اين ستاره به آن ستاره ميپريدي و صبح كه ميشد در آغوش نور به خواب ميرفتي.
اما هميشه خواب زمين را ميديدي. آرزويي روياهاي تو را قلقك ميداد. دلت ميخواست به دنيا بيايي. و هميشه اين را به خدا ميگفتي. و آن قدر گفتي و گفتي تا خدا به دنيايت آورد. من هم همين كار را كردم، بچههاي ديگر هم، ما به دنيا آمديم و همه چيز تمام شد.
تو اسم مرا از ياد بردي و من اسم تو را، ما ديگر نه همسايه هم بوديم و نه همسايه خدا. ما گم شديم و خدا را گم كرديم...
دوست من، همبازي بهشتيام! نميداني چقدر دلم برايت تنگ شده. هنوز آخرين جمله خدا توي گوشم زنگ ميزند: «از قلب كوچك تو تا من يك راه مستقيم است، اگر گم شدي از اين راه بيا». بلند شو. از دلت شروع كن. شايد دوباره همديگر را پيدا كنيم."
بارها گفته ام و بار دگر می گویم : " کسی که بداند هر که خدا را یاد کند ُ خدا همنشین اوست" احتیاج به هیچ وعظی ندارد ُ می داند چه باید بکند و چه باید نکند . میداند که آنچه را که میداند باید انجام دهد و در آنچه که نمی داند باید احتیاط کند.
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بین المللی "دست های کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار میشود و دعاهای بچه های دنیا را جمع آوری میکند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه میدهد. دعاهایی که میخوانید از بچه های ایران است.
آرزو دارم سر آمپول ها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)
معمولا هر دينى نخستين پيروانش از بهترينهاي آن امت هستند؛ چنان كه حواريون بهترينهاي امت حضرت عيسي بودند ، پيروان نخستين دين اسلام نيز اينگونه بودهاند ؛ پس چگونه ميتوان به آنها تهمت آتش زدن خانه ی دختر رسول خدا و ... را زد؟!!! پاسخ را در ادمه ی مطلب بخوانید
استاد فاطمی نیا در جلسه ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمودند: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟
می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.
عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.
امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.
گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.