دبیرستان امام سجاد علیه السلام دیدی همه رفتند چه آنهایی که هوایت را داشتند چه آنهایی که نداشتند ... و امروز تو نیز رفتی و دیگر از تو هم نه نامی ماند و نه نشانی... پس کوتاهی هایمان را بر ما ببخش و حلالمان کن... گرچه هیچ چیز در این عالم گم نخواهد شد که فرموده است : «و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عندالله هو خیرا و اعظم اجرا؛ و هر کار خوبی برای خود پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بزرگ تر باز خواهید یافت» (مزمل/ 20). فوت و فن معلمی - هر آنچه یک معلم خوب باید بداند
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ دبیرستان امام سجاد علیه السلام خوش آمدید لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه ساخته و در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري رسانید.
<-Text3->



فوت و فن معلمی - هر آنچه یک معلم خوب باید بداند
نوشته شده در سه شنبه 6 خرداد 1393
بازدید : 12010
نویسنده : علی قبادی

برای باز شدن بهتر لینکها روی هریک راست کلیک کرده و گزینه open in new window را انتخاب نمایید

12فقره ازبدترین کارهایی که یک معلم می تواند درکلاس انجام دهد

19روش برای تدریس بهتر و موثر

40 نکته در باب افزایش انگیزه دانش آموزان

7 وظیفه معلم در برابر دانش آموز

80 نکته مهم در تدریس موفق

استرس معلمان

ایجاد زمینه های مناسب برای آشنایی معلمان با اصول و فلسفه ی ارزش

ایجاد زمینه های مناسب برای آشنایی معلمان با الگوهای فعال تدریس

ایجاد زمینه های مناسب برای آشنایی معلمان با نظریه های یادگیری

آموزش معلمان

آموزش معلمان در اسپانیا

آموزش معلمان در جمهوری خلق چین

پیشرفت حرفه ای معلمان بعنوان اسا س کاربرد آموزشی ICT

تدریس معلم

چرا اغلب معلمان از کامپیوتر کلاسشان استفاده نمی کنند.

چطور معلم خوبی باشیم؟

چگونه معلمی حرفه ای باشیم

خستگی در کلاس درس 1

خستگی در کلاس درس 2

خستگی معلمان

 رابطه ی معلم و دانش آموز

رازهای معلم موفق بودن

سر کلاس به موقع شوخ طبع باشیم

شش مهارت مهم برای یک معلم موفق

فنون کلاسداری درس دینی

فوت و فن معلمی

کارهایی که یک معلم باید در کلاس از آنها پرهیز نماید

کدام معلم کارآمد است ؟

کمال معلم و معلم کمال

مطالب آموزشی جالب برای معلمان

معلم

معلم خوب

معلم در برخورد با بی انضباطی ورفتارهای غلط فراگیران چه میتواند ب

معلم در کلام استاد مطهری

معلم فردای دانش آموزان

معلم نمونه

معلمان خوب

معلمی شغل نیست؛

معلمی شغلی پر استرس

مقام معلم

نقش ما معلمین در کاهش اضطراب در ایام امتحانات

نقش معلم در رشد و تکامل زبان

نقش معلمین در کاهش اضطراب امتحان

ویژگی های معلم پرورش دهنده ی خلاقیت

ویژگی‌های معلم در قرن 21

ویژگیهای معلم در نقش مدیر یاددهی یادگیری 1

ویژگیهای معلم در نقش مدیر یاددهی یادگیری 2

 هنر معلمی

یک اظهار نظر برای تدریس

یک معلم ، معلم است


:: موضوعات مرتبط: همکاران , ,
:: برچسب‌ها: فوت , و فن , ICT , تدریس , خستگی , موقع , شوخ طبع , باشیم , شش , مهارت , مهم , فنون , کلاسداری , درس , دینی , کمال , مطالب , آموزشی , جالب , برخورد , با , بی انضباطی , رفتارهای , غلط , فراگیران , چه , می تواند , کلام , استاد , مطهری , , فردای , دانش آموزان , شغل , نیست , مقام , رشد , , تکامل , زبان , نقش , معلمین , کاهش , اضطراب , امتحان , پرورش , دهنده ی , خلاقیت , قرن , 21 , , ویژگیهای معلم , نقش مدیر , یاددهی یادگیری , 1 , ویژگیهای , در , نقش , مدیر , یاددهی , یادگیری , 2 , هنر , معلمی , اظهار , نظر , برای , تدریس , یک ، معلم , است ,



ما3تا( از چپ آقایان قبادی، کوهی و امیری)
نوشته شده در سه شنبه 4 اسفند 1398
بازدید : 2458
نویسنده : علی قبادی



روز دانش آموز هم زمان با فتنه ی سال 1388
نوشته شده در دو شنبه 23 دی 1392
بازدید : 2348
نویسنده : علی قبادی



بازدید : 2432
نویسنده : علی قبادی



بازدید : 7227
نویسنده : علی قبادی



خاطرات تصویری
نوشته شده در جمعه 3 اسفند 1398
بازدید : 2618
نویسنده : علی قبادی

 

باسمه تعالی

ضمن عرض سلام و ادب و ارادت حضور همکاران ارجمند و دانش آموزان عزیز 

( گل های سرسبد آموزش وپرورش منطقه 18 )

به اطلاع می رساند با عنایت به درخواست مکرر دانش آموزان عزیز

و برخی از همکاران ارجمند 

مبنی بر انعکاس خاطرات تصویری بیشتر ، بر آن شدم تا

تعداد دیگری از عکس های موجود  آن روزهای به یاد ماندنی را

روی وب قرار دهم امید است مورد رضایت دوستان قرار گیرد.

 

غرض نقشی است کز ما باز ماند                      که هستی را نمی بینم بقائی

مگر صاحب دلی روزی ز رحمت                       کند در حق درویشان دعایی..

التماس دعا

یا علی

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , آلبوم تصاویر , ,
:: برچسب‌ها: حضوری , دوباره , خاطرات , تصویری , عکس , آموزش , و , پرورش , منطقه , 18 , تهران , دبیرستان , پسرانه , امام , سجاد , علیه , السلام ,



خوش آمدید
نوشته شده در سه شنبه 6 آذر 1398
بازدید : 2513
نویسنده : علی قبادی

ضمن عرض سلام و خوش آمد حضور بازدیدکنندگان محترم یادآور می شویم در

صورت باز نشدن هر یک از عکس ها روی آن کلیک راست نموده و

گزینه ی «show picture» را انتخاب نمایید.

 


فراموش نکنید نظرات شما راهگشاست.


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: خوش , آمدید ,



انّا للّه و انّا الیه راجعون
نوشته شده در یک شنبه 5 اسفند 1398
بازدید : 2872
نویسنده : علی قبادی

با غم و اندوه فراوان درگذشت دوست عزیز و همکار گرامی معاون محترم پرورشی دبیرستان پسرانه امام سجاد علیه السلام جناب آقای غلامحسین بابایی را به خانواده ی محترم و همکاران و دانش آموزان آن مرحوم صمیمانه تسلیت عرض می نماییم.روحش شاد و یادش گرامی باد.


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: طلب , حلالیت , به , روز , رسانی , دبیرستان , امام , سجاد , علیه , السلام , تغییر , مدیریت , طلب حلالیت , قبادی , دبیرستان امام سجاد علیه السلام ,



راهیان نور
نوشته شده در دو شنبه 27 مهر 1398
بازدید : 2459
نویسنده : علی قبادی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهم طهّر قلبی مِن النّفاق و عملی مِن الرّیا و لسانی مِن الکذب و عینی مِن الخیانة.

خدایا پروردگارا دلهای همه ی ما را از نفاق و دورویی اعمالمان را از ریا و خودنمایی ، زبان هایمان را از دروغ و چشمانمان را از خیانت پاک و طاهر بفرما.

***

 در گذر گاه زمان ، خیمه شب بازی دهر

باهمه تلخی و شیرینی خورد می گذرد

عشق ها می میرند ،

رنگها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می ماند

***

       چه بگویم از دردی که دوباره باید یکسال کشید… یکسال صبر کردیم و دمی با بهشتیان بودیم …. و حالا سالی دیگر، که شاید بازهم فرصتی شد… شاید هم نشد… به لطف خدا چند روزی با بهترین بنده های خدا مهمان بهشتیان بودیم در یک سفر ِکوتاه ِپر سوز و معرفت در كربلاي ايران و دیار مظلوميت برپاكنندگان اين واقعه عظيم . و هرکس به قدر ظریفیت و استعدادش گرفت آنچه را که به خوبان می دادند .

      اینبار سرنوشت ما را همراه جمعی از گلهای گلستان نرجس (نرگس ) نمود تا شاید باز هم گوشه ای از کمالات همنشینان نوجوان منتخب الهی در ما اثر کند ، مگر ما هم به نفس خوبان ، چند روزی متخلِّق به اخلاق الهی شویم. ان شاء الله

      و چه خوب بودند گلهای سرسبد این گلستان که جام وجودشان لبریز از ادب بود و مستعدتر و آماده تر برای دریافت باده های معرفت از قدح دستانِ  وِلدانٌ مخلَّدون .

      و چه بسیار می شد آموخت که چگونه باید بود ؟ و چگونه نباید بود ؟ از گلهایی که گلبرگ های شعور شان مظلومانه در بارش رگبار های خود خواهی و غرور ،توهم و ریا و خشک اندیشی خوارج گونه بعضی متظاهران به تشرُّع ، بی رحمانه پر پر می شد و آنان می انگاشتند که با تیشه های تیز خیال ، انسان می سازند و شخصیت .چه روزگاری می شود آنروز که اینان جای حج و کعبه در کوچه پس کوچه های ترکستان ، چنان گرفتار آیند که نه راه پیش باشد و نه راه پس. و اینان چقدر با نور و راهیانش غریبه اند.

       یادشان بخیر که هر کدامشان آنچه را که خوبان همه دارند یکجا داشتند .عده ای از دوستان نوجوان همراه ، راننده ی با اخلاق اتوبوس، مشاهده گر همراه که خود حکایتی داشت با برگه ها و فرم های مختلف و البته منتخب اخلاقی این سفر مبلّغ اعزامی از حوزه علمیه ( که شاید از بردن نامش راضی نباشد )که حقیقتا به اعتراف همه ی همراهان شخصیت و سیرت پاکش و عطر معنویتی که از سراپای وجودش موج می زد حقیقتاً بوی فاطمه ( س )می داد و خبر از معصومیتی ماندگار .آنجا که عقل و عشق از اوج و موج کمال وجودیشان سر در گم است . خوشا به حال خوبان... و یادشان بخیر. و حتی مربیان این گروه که بی تردید وجودشان الطاف خفیه بود و حضورشان  نعمت و آموزه های اخلاقی شان ! درس ها داشت برای همسفران در آنچه می بایست می آموختیم و آموختیم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست.!

         به دوکوهه می رسیم . بر سردر پادگان بزرگ نوشته اند " دوکوهه السلام ای خانه عشق " . یاد جمله یکی از دوستان می افتم که می گفت " با گذشت این همه سال ، دوکوهه همچنان بسیجی مانده است " و این بسیجی ماندن را از همان لحظه ورود می توان احساس کرد . این زمین همچنان راز آلود است و شاید دلیل این رازآلودگی را باید در زمزمه ها شبانه یاران خمینی در تارو پود این خاک جستجو کرد ... ما آمده ایم و خیلی ها آمده اند اما دو کوهه دلتنگ یاران خود است .

        یادش به خیر شلمچه و یارانش ؛ شلمچه یک چیز دیگر است اینجا اسم حضرت زهرا (س) آورده شده اینجا شهدا با سربند یا زهرا جنگیدند و خود را به آسمان گره زدند که اینجا تا آسمان راهی نیست .اینجا بوی گاز خردل

می دهد بوی عملیات کربلای 5 ، بوی دلتنگی و اشک ...اینجابرای باز ماندگان و جاماندگانش هوای زمین تنگ است ...و آنقدر سرفه می کنند تا برات هوای بهشتی بگیرند ! .

      ... و چه معنویتی داشت  منطقه ی عملیاتی فتح المبین یادگار حماسه دلیرمردان بی ادعا . حرفهای فتح المبینی ها بوی غصه دارد ؛ یادش به خیر حال خوش بچه ها و بغض های ترکیده و اشک های جاری شده و ناله های دلتنگی.

...

...

... بماند

 

(یاد و خاطره شهدای فتح المبین گرامی باد).

و ای کاش حال خوش بچه ها در محل استقرار گروه تخریب دو کوهه تا همیشه می ماند.

یا علی

التماس دعا

نظر يادتون نره ( براي ثبت نظر در كادر بالای متن روي نظرات كليك كنيد)

 

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: راهیان , نور , دوکوهه , فتح المبین , شلمچه , غربت , مردان , بی ادعا , گلهای , سرسبد , نرجس , نوروزی ,



قـــرآن بخوان...
نوشته شده در جمعه 4 آذر 1398
بازدید : 2201
نویسنده : علی قبادی

 
 
آن گاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی...
و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزوی کردی...

 

قـــرآن بخوان...


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: قرآن بخوان ,



بازدید : 8336
نویسنده : علی قبادی

Grammar_Farsi.zip

برای دریافت فایل روی لینک زیر کلیک کنید...

download   
 


:: موضوعات مرتبط: سؤالات و جزوات درسي , همکاران , دانش آموزان , ,



دانلود نکات کنکوری ریاضیات گسسته
نوشته شده در چهار شنبه 25 آبان 1390
بازدید : 2455
نویسنده : علی قبادی

روی لینک ها کلیک کنید

بخش اول   حجم: 201 کیلوبایت

http://www.msbook.ir/request.php?95

بخش دوم   حجم: 200 کیلوبای

http://www.msbook.ir/request.php?96

موفق  باشین


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: دانلود , نکات , کنکوری , ریاضیات , گسسته ,



حركات انیمیشن برای لاغر كردن شكم
نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390
بازدید : 2352
نویسنده : علی قبادی

تنبلی بسه

 
بقیه تصاویر را در ادامه  مطلب مشاهده بفرمایید.

:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , تفریح و سرگرمی , ,
:: برچسب‌ها: ورزش , نرمش , روش , آب , كردن , چربي , دور , شكم , ,



به نام خدایی که مثل هیچکس نیست
نوشته شده در پنج شنبه 6 اسفند 1398
بازدید : 2321
نویسنده : علی قبادی



برق و کهربا
نوشته شده در دو شنبه 25 بهمن 1389
بازدید : 3089
نویسنده : علی قبادی

   در عربی به برق می گویند کَهرَباء  و در فارسی می گوییم برق . حال آنکه برق عربی است و

 

کَهرُبا فارسی است و برعکس شده است .

کاه + رُبا = کاهربا  یا  کَهرُبا

   در قدیم که موی سر خود را با شانه های چوبی شانه می کردند الکتریسیته ایجاد می شد و

 

این نیرو را در فارسی کهربا می نامیدند زیرا کاه را  می ربود یعنی به خود جذب می کرد . حال

 

در فارسی و عربی این دو کلمه جابه جا شده است و عرب ها فارسی می گویند و فارسی

 

زبانان عربی .

 

   در عربی نیز واژه ی برق استفاده می شود اما به معنای آذرخش است .


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



دعاهای دلنشین کودکانه (جالب)
نوشته شده در یک شنبه 10 بهمن 1389
بازدید : 3274
نویسنده : علی قبادی

دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بین المللی "دست های کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار میشود و دعاهای بچه های دنیا را جمع آوری میکند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه میدهد. دعاهایی که میخوانید از بچه های ایران است.

 

آرزو دارم سر آمپول ها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)


خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



بازدید : 2867
نویسنده : علی قبادی

طرح شبهه:

معمولا هر دينى نخستين پيروانش از بهترين‌هاي آن امت هستند؛ چنان كه حواريون بهترين‌هاي امت حضرت عيسي بودند ، پيروان نخستين دين اسلام نيز اينگونه بوده‌اند ؛ پس چگونه مي‌توان به آن‌ها تهمت آتش زدن خانه ی دختر رسول خدا و ... را زد؟!!! پاسخ را در ادمه ی مطلب بخوانید

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



4 گناه نحس که خداوند سخت می بخشد
نوشته شده در سه شنبه 24 دی 1389
بازدید : 2824
نویسنده : علی قبادی

 استاد فاطمی نیا در جلسه ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمودند: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را. 

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن. 

این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟ 

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند. 

عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم. 

روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند. 

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی. 

گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.
 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



بازدید : 2418
نویسنده : علی قبادی
  • مقدمه و فهرست
  • مجموع جملات دنباله‌های حسابی و هندسی
  • چندجمله‌ای و معادله‌ی درجه‌ی دوم
  • توابع زوج و توابع فرد
  • تابع وارون

اطلاعات مربوط به مولفین و ناشر این کتاب را می توانید در لینک زیر مشاهده کنید. قسمت هایی از این کتاب را برای استفاده دانش آموزان عزیز در وبلاگ قرار می دهیم. می توانید برای خرید کتاب با ناشر تماس بگیرید.

 

http://www.olgoopub.net/sn/books/pt/full/id/27
 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



صحيفه سجاديه
نوشته شده در 27 آذر 1389
بازدید : 894
نویسنده : علی قبادی



گل های سرسبد دبیرستان
نوشته شده در دو شنبه 6 اسفند 1389
بازدید : 1080
نویسنده : علی قبادی

rreskgejs7eoedtkfoe0.jpg

 

بقیه ی عکس ها را در ادامه مطلب ببینید

 

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: گل , های , سر , سبد , دبیرستان ,



قطره ای از دریا
نوشته شده در 2 آذر 1389
بازدید : 836
نویسنده : علی قبادی

 

 

چگونه اى آنگاه كه چند عين بر يك عين ظلم كنند

 

 

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حذيفة بن يمان به اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان خلافت عثمان گفت : به خدا قسم من كلام تو را و معناى آنرا تا ديشب نفهميدم ، آن سخنى كه در حره (اطراف مدينه ) به من گفتى و آن اين بود كه فرمودى :
چگونه اى ، اى حذيفه زمانى كه چند عين بر يك ظلم كنند؟!
در آن موقع پيامبر صلى الله عليه وآله ميان ما بود و ما حقيقت آنرا نمى فهميديم تا ديشب كه فهميدم (عين اول ) ابوبكر بود كه نامش عتيق بود و سپس عمر را و ايندو بر تو مقدم شدند و اول اسم آنها عين بود.
حضرت فرمود: اى حذيفه فراموش كردى عبدالرحمن ابن عوف را كه متمايل به عثمان شد (آنگاه كه در شوراى شش نفره پس از مرگ عمر، عبدالرحمن به حضرت على عليه السلام گفت : يا على با تو بيعت مى كنم به شرط آنكه به سنت خدا و پيامبر و ابوبكر و عمر رفتار كنى ، حضرت فرمود: بلكه به سنت خدا و پيامبر و اجتهاد خودم رفتار مى كنم ! سه بار عبدالرحمن پيشنهاد خود را تكرار كرد و حضرت همان جواب را داد، آنگاه به عثمان آن پيشنهاد را كرد، عثمان قبول كرد و او خليفه شد، گرچه به همين تعهد خود نيز عمل نكرد و بعدا عبدالرحمن به عثمان اعتراض ‍ كرد و گفت : اى عثمان از بيعت با تو به خدا پناه مى برم ، و عثمان دستور داد او را از مجلس بيرون كردند و تا آخر عمر، عبدالرحمن با عثمان سخن نگفت ).
سپس حضرت على عليه السلام فرمود: زود است كه به ايشان ملحق شوند عمرو بن عاص و معاويه فرزند جگرخواره پس ايشانند( عتيق و عمر و عثمان و عمرو بن عاص و معاويه و عبدالرحمن ) عينهائى كه براى ستم بر من اجتماع كرده اند.(51)

 

 

 

پيشگوئيهاى حضرت به خزينه دار معاويه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق عليه السلام فرمود: معاويه را خزانه دارى بود به نام جبير خابور كه مادرى پير در كوفه داشت ، روزى به معاويه گفت :
من مادرى پير در كوفه دارم ، مشتاق ديدار او هستم ، اجازه بده بروم او را ببينم و حق مادرى او را ادا كنم .
معاويه گفت : با كوفه چه كار دارى ؟ در آنجا مرد جادوگر كاهنى (52)است به نام على بن ابيطالب ، من در امان نيستم كه تو را گمراه كند.
جبير گفت : مرا با على چه كار؟ من به ديدن مادرم مى روم تا حق مادرى او را ادا كنم . معاويه بار ديگر سخن خود را تكرار كرد ولى در اثر اصرار جبير اجازه داد و او به كوفه آمد حضرت على عليه السلام وقتى جبير را ديد به او فرمود:
آگاه باش (اى جبير) كه تو گنجى از گنجهاى خداوند مى باشى و معاويه پنداشته است كه من جادوگر و كاهن هستم و اينرا با تو در ميان گذارده است .
عرض كرد: همينطور است به خدا قسم اين چنين پنداشته است . فرمود: با تو مالى است كه آنرا در عين التمر(53) پنهان كرده اى ، عرض كرد: راست مى گوئى اى اميرالمؤمنين ! آنگاه حضرت به امام حسن عليه السلام فرمود تا او را به خانه برده به نيكويى پذيرايى نمايد.(54)

 

 

 

هر كه ادعا كند خوار و ذليل شود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حكيم بن جبير گويد: شاهد بودم كه على عليه السلام بر منبرى فرمود:
منم عبدالله و برادر رسول خدا صلى الله عليه وآله ، منم وارث پيامبر رحمت صلى الله عليه وآله و آنكه با سرور زنان اهل بهشت (حضرت فاطمه عليه السلام ) ازدواج نمودم ، منم سرور اوصياء و آخرين وصى انبياء، هيچكس اين مقام را ادعا نكند مگر اينكه خداوند او را به خوارى افكند.
در اين هنگام مردى از قبيله عبس كه در ميان جمعيت نشسته بود گفت :
كيست كه نتواند مانند اين كلام را بگويد: و سپس (به عنوان مسخره ) گفت : منم عبدالله و برادر رسول خدا صلى الله عليه وآله .
هنوز از جاى خود بر نخواسته بود كه شيطان بر او غلبه كرد و ديوانه شد و به بيمارى صرع دچار شد، مردم پايش را گرفتند و از مسجد بيرون كشيدند!
ما از قوم او پرسيديم آيا اين شخص قبل از اين حادثه ، بيمار بود؟ گفتند: خدا شاهد است كه نه . (55)

 

 

 

انس به نفرين حضرت على عليه السلام دچار شد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مؤ لف گويد: طبق روايات متعدد كه در تاريخ شيعه و اصل سنت آمده است ، اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه (56) مردم را سوگند داد و فرمود: هر كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شنيده است كه فرمود: ((من كنت مولاه فعلى مولاه ؛ هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست ))، برخيزد و شهادت دهد، دوازده نفر از انصار شهادت دادند، اما انس بن مالك كه حضور داشت ، شهادت نداد، حضرت على عليه السلام به او فرمود: تو چرا شهادت نمى دهى با اينكه تو هم شنيده اى آنچه اينان شنيده اند؟ انس بن مالك بهانه آورد كه : پير شده ام و فراموش كرده ام .
حضرت به او فرمود: خدايا اگر دروغ مى گويد، او را به سفيدى يا پيسى مبتلا كن كه عمامه آن را نپوشاند.
ابو عميره راوى خبر گويد: خدا را شاهد مى گيرم كه انس را ديدم كه ميان دو چشمش سفيد شده بود (به گونه اى كه هر قدر عمامه را پائين مى آورد پوشيده نمى شد و باز نمايان بود).(57)
مؤ لف گويد: اصل حديث يعنى سوگند دادن حضرت امير عليه السلام در سال 35 در كوفه به شاهدين حديث غدير به اينكه برخيزند و شهادت دهند از احاديث مشهور ميان شيعه و اهل سنت است و بزرگان اهل سنت آنرا مفصل ذكر كرده اند و علامه امينى تفصيل آنرا در الغدير ج 1 آورده است .

 

 

 

خبر دادن امير المؤمنين عليه السلام به ملاقات جويريه با شير
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از حضرت باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: مردى بنام جويريه عازم سفر از كوفه بود، حضرت على عليه السلام به او فرمود: بدان كه در ميان راه به شيرى برخورد خواهى كرد، جويريه گفت : چاره چيست ؟
فرمود: به او بگو اميرالمؤمنين عليه السلام به من از تو امان داده است ! جويريه از كوفه بيرون آمد، در ميان راه همچنانچه حضرت گفته بود، متوجه شد شيرى بطرف او مى آيد، جويريه صدا زد: اى شير همانا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب به من از تو امان داده است . جويريه گويد:همينكه كلام حضرت را رساندم ، آن حيوان برگشت در حاليكه سر را به زير انداخته و همهمه مى كرد، و با همين حال از نيزار پنهان شد (در روايتى آمده است كه پنج بار همهمه كرد). جويريه بعد از انجام كار خود و بازگشت به كوفه ، نزد حضرت على عليه السلام رفت و جريان را بازگو كرد، حضرت فرمود: با آن شير چه گفتى و او با تو چه گفت ؟ جويريه گفت : هر چه فرموده بوديد گفتم ، و به بركت فرمايش شما از من منصرف شد، اما اينكه آن حيوان چه گفت - من نميدانم خدا و رسول و وصى او بهتر مى دانند. حضرت فرمود: او در حاليكه همهمه مى كرد پشت نمود(و رفت ) عرض كردم : آرى . فرمود: آن حيوان به تو گفت : وصى محمد صلى الله عليه و آله و سلم را از من سلام برسان ، سپس حضرت دست خود را به صورت عدد پنج نشان داد (58)(يعنى پنج بار)
مؤ لف گويد: آنچه از آيات قرآن و احاديث بسيار زياد استفاده مى شود اين است كه حيوانات داراى مقدارى از فهم و شعور ولو ضعيف و مناسب با خودشان مى باشند، و در همين راستا، به ذكر الهى مى پردازند و اوليا خدا مخصوصا ائمه اطهار عليه السلام را مى شناسند و احترام مى كنند و همچنانكه مشخص مى گردد كه حيوانات داراى زبان گويائى ميان خويش ‍ هستند كه با آن تكلم مى كنند هر چند در حوصله فهم ما نباشد. بحث بيشتر و ارائه قرآنى و احاديث مربوط نياز به مجالى ديگر دارد.

 

 

 

خالد نمرده و حبيب بن جماز پرچمدار ضلالت او خواهد بود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سويد بن غفلة گويد: خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم كه مردى نزد حضرت آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين از وادى القرى مى آيم و خبر موت خالد بن عرفطه را آورده ام . حضرت فرمود: البته كه او نمرده است ! آن مرد كلام خود را تكرار كرد، حضرت فرمود: سوگند به آنكه جانم در دست قدرت اوست ، خالد نمرده و نمى ميرد!! آن مرد براى بار سوم سخن خود را تكرار كرد! و اضافه نمود كه : ((سبحان الله )) من به شما از موت او خبر مى دهم ولى شما مى گوئيد نمرده است !
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: قسم به آنكه جانم در دست قدرت اوست ، خالد نمرده و نمى ميرد تا فرمانده سپاه ضلالت شود و پرچمدار او شخصى باشد بنام حبيب بن جماز!! راوى گويد: حبيب بن جماز وقتى اين سخن حضرت به گوشش رسيد به نزد حضرت آمد و گفت : به خدا قسم كه من شيعه شما هستم ، ولى شما درباره من سخنى فرموديد كه آنرا در خود نمى يابم ! حضرت فرمود: اگر حبيب بن جماز توئى ، حتما و قطعا آن پرچم را به دوش خواهى گرفت ! حبيب با شنيدن اين پاسخ پشت كرد و رفت و حضرت ادامه داد: اگر حبيب بن جماز توئى ، البته البته آن پرچم را به دوش خواهى گرفت !
ابوحمزه گويد: به خدا سوگند حبيب بن جماز زنده ماند تا اينكه (در زمان سيدالشهداء عليه السلام ) وقتى عمر بن سعد به جنگ با امام حسين عليه السلام فرستاده شد، خالد بن عرفطه از فرماندهان سپاه او بود و حبيب نيز پرچم او را بر دوش داشت !!(59)

 

 

 

سه روز ديگر دو نفر جنازه اى را مى آورند و...
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصبغ بن نباته از ياران باوفاى حضرت على عليه السلام است ، او مى گويد: اميرالمؤ منين در زمين نجف نشسته بود كه به اطرافيان خود فرمود:
چه كسى آنچه من مى بينم مى بيند؟ مردم گفتند، اى چشم بيناى خدا در ميان بندگان خدا چه مى بينى ؟ فرمود:
شترى را مى بينم كه جنازه اى را مى آورد و دو مرد كه يكى از عقب و ديگرى از جلو آن حيوان را حركت مى دهند و بعد از سه روز به نزد شما خواهند آمد!
بعد از سه روز همچنانكه حضرت خبر داده بود وارد شدند و پس از تحيت حضرت فرمود: شما كيستيد؟ از كجا مى آئيد و اين جنازه كيست ؟ و براى چه آمده ايد؟
گفتند: ما اهل يمن هستيم ، و اين جنازه پدر ماست ، هنگام مرگ وصيت كرد كه پس از غسل و كفن و نماز، مرا بر شترم بگذاريد و در عراق در نيزار كوفه (نجف ) به خاك بسپاريد.
حضرت فرمود: آيا از او پرسيديد چرا؟ گفتند: آرى ، جواب داد: چون در آن مكان مردى به خاك سپرده مى شود كه اگر روز قيامت براى تمام اهل محشر شفاعت كند پذيرفته خواهد شد!
در اين هنگام حضرت على عليه السلام از جا برخواست و فرمود:
راست گفت ، به خدا قسم كه منم آن مرد.(60)

 

 

 

پيشگوئيهاى حضرت على عليه السلام در مورد طلحه و زبير و جنگ جمل
نتظارات و توقعات نابجا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

با كشته شدن عثمان به دست مسلمانان ، مردم يكسره به طرف خانه اميرالمؤمنين عليه السلام هجوم بردند و از حضرت با اصرار فراوان خواستند تا خلافت اسلامى را بپذيرد و حضرت با اينكه زمينه را مساعد نمى دانست و به مردم تذكر داد كه روش من در حكومت ، غير از روش ‍ گذشتگان است ، در پى اصرار مردم و بزرگان صحابه ، آنرا پذيرفت و مردم با او بيعت كردند.
در ميان انبوه جمعيت و بزرگان صحابه ، زبير بن عوام و طلحة ديده مى شدند كه با حضرتش بيعت كردند. اين دو كه در زمان عثمان و ريخت و پاشهاى نابجاى او به مال و ثروت فراوان رسيده بودند، مى پنداشتند كه حضرت على عليه السلام نيز مانند عثمان به آنها از دنيا بهره خواهد داد، اما حوادثى رخ داد كه آنها را به كلى ماءيوس نمود.
روزى هنگام تقسيم بيت المال وقتى حضرت ميان اين دو نفر و ديگران فرقى نگذارد و با آنها به عدالت برخورد نمود، آنها ناراحت شدند و سهم خود را نگرفتند.

 

 

 

من و اين كارگرم در اين مال يكسان هستيم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در يكى از روزها كه حضرت با كارگر خود در محلى بنام بئرالملك زير آفتاب مشغول زراعت بود، طلحة و زبير به نزد حضرت آمده از ايشان خواستند به زير سايه آيد تا با وى سخن گويند، حضرت پذيرفت و همگى به زير سايه اى گرد آمدند.
آن دو نفر گفتند: ما از نزديكان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستيم و در راه اسلام داراى سوابق نيكو بوده و جهاد كرده ايم ولى شما حق ما را با ديگران يكسان قرار داده اى با اينكه عمر و عثمان چنين نبودند.
حضرت فرمود: به نظر شما ابوبكر برتر است يا عمر؟ گفتند: ابوبكر، فرمود: قسمت ابوبكر همين گونه بود، اگر قبول نداريد، ابوبكر و ديگران را دعوت كنيد و در كتاب خدا نظر كنيد و هر حقى داريد برداريد.
گفتند: به خاطر آن تقدم ما در اسلام ، ما را بر ديگران برترى ده .
فرمود: شما دو نفر زودتر مسلمان شده ايد يا من ؟
گفتند: به خاطر نزديكى و فاميلى ما با پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ما را فضيلت بده .
فرمود: شما به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نزديك تر هستيد يا من ؟
گفتند: به خاطر جهاد و نبردهاى ما در اسلام باشد.
فرمود: آيا جهاد شما براى اسلام برتر و بيشتر است از من ؟
گفتند: نه
سپس فرمود: به خدا قسم من و اين كارگرم در اين مال مثل هم هستيم .
آن دو كه از حضرت على عليه السلام و دسترسى به هوسهاى خود و رسيدن به مال و مقام ماءيوس شدند، نقشه اى خائنانه كشيدند و به فكر شكستن بيعت و شورش افتادند.

 

 

 

ملاقات دوم و تكرار خواستهاى نامشروع
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

طلحة و زبير بعد از آنكه با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند مثل ساير مردم ، حتى آنها را اولين نفرات بيعت كننده با حضرت شمرده اند، وقتى از قرائن حال پى بردند كه حضرت على عليه السلام به خواسته هاى نامشروع آنان تن نخواهد داد، براى بار آخر به نزد آن حضرت آمدند، طلحة تقاضاى حكومت عراق را كرد و زبير در خواست حكومت شام را، ولى حضرت نپذيرفت ، آن دو خشمگين شدند و دو سه روز بعد دوباره نزد حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند.
اميرالمؤمنين عليه السلام در طبقه بالاى منزل خود بود آن دو نيز به بالا رفتند و گفتند: اى اميرالمؤمنين شما زمانه را مى شناسى و اينكه ما چقدر تحت فشار هستيم ، ما آمده ايم تا به ما چيزى دهى كه حال خود را بهبود بخشيم و بدهيهاى خود را پرداخت كنيم !
حضرت فرمود: مى دانيد كه من در منطقه ينبع (61) مالى از خودم دارم ، اگر مى خواهيد بنويسم هر چه ممكن است از آن به شما داده شود! گفتند: ما به مال شما نيازى نداريم ، حضرت فرمود: از من چه كارى ساخته است ؟ گفتند: به مقدار كافى از بيت المال به ما بده ! فرمود:
((سبحان الله !)) من چه اختيارى در بيت المال دارم ، اين اموال ، مال مسلمانان است و من نگهبان و امين آنها هستم ! اگر مى خواهيد، خواسته خود را روى منبر با مردم مطرح كنيد اگر اجازه دادند من انجام دهم ، ولى من چطور (بى اجازه ) چنين كنم در حاليكه اين اموال براى همه مسلمانان اعم از شاهد و غايب مى باشد...
گفتند: ما شما را وادار نمى كنيم ، اگر هم وادار كنيم ، مسلمانان نمى پذيرند.
حضرت فرمود: من چه كنم ! گفتند: نظر شما را شنيديم ، و سپس از طبقه بالا پائين آمدند، خدمتكار حضرت على عليه السلام شنيد كه آن دو مى گفتند: به خدا بيعت ما با على از دل نبوده است بلكه ما فقط با زبان (در ظاهر) بيعت كرديم !
حضرت امير عليه السلام اين آيه را تلاوت نمود: ((ان الذين يبا يعونك انما يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤ تيه اجرا عظيما)).(62)

 

 

 

شما قصد شورش داريد نه عمره
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

دو روز بعد وقتى خبر نارضايتى عايشه از حضرت امير عليه السلام و بهانه كردن خون عثمان را براى شورش بر حضرت على عليه السلام ، به گوش طلحة و زبير رسيد و اينكه عايشه مردم را براى خونخواهى عثمان تحريك مى كند و عده اى از عمال عثمان نيز اموال مسلمانان را برداشتند و براى موفقيت اين شورش با خود به مكه آورده اند، آنان دو موقعيت را مغتنم شمردند و تصميم گرفتند به ناراضيان ملحق شوند و براى توجيه سفر ناگهانى خود به نزد حضرت امير عليه السلام در خلوت آمدند گفتند: يا اميرالمؤمنين مدتى است كه توفيق انجام عمره (63) را پيدا نكرده ايم ، اجازه بده براى انجام عمره به مكه رويم .
حضرت فرمود: بخدا سوگند تصميم عمره نداريد، بلكه تصميم حيله و مكر داريد و مى خواهيد به بصره (پايگاه اصلى ايشان كه بعدا در آن مستقر شدند) برويد.
آن دو گفتند: خدايا آمرزش تو را خواستاريم ، ما هدفى جز عمره نداريم ، حضرت فرمود: به خداوند عظيم سوگند ياد كنيد كه در كار مسلمانان فساد نكنيد و بيعتى را كه با من كرده ايد نشكنيد و دنبال فتنه و آشوب نباشيد، آن دو در زبان پذيرفتند و سوگندهاى شديد و غليظ ياد كردند، و چون بيرون رفتند به ابن عباس برخورد كردند، از آنها پرسيد: آيا حضرت به شما اجازه داد؟ گفتند: آرى ، و چون به نزد حضرت آمد حضرت به او فرمود: اى پسر عباس ، خبر دارى ؟ گفت : طلحة و زبير را ديدم ، حضرت فرمود: از من اجازه خواستند به عمره روند، من بعد از گرفتن سوگندهاى محكم بر اينكه مكر و حيله نكنند و پيمان شكنى ننمايند و فسادى بر پا نكنند، به آنها اجازه دادم ، بخدا سوگند اى پسر عباس من مى دانم كه اينها جز آشوب گرى تصميمى ندارند، گويا (مى بينم ) آن دو را كه به مكه رفته اند تا براى جنگ با من تلاش كنند همانا آن خائن فاجر يعلى بن منبه (استاندار عثمان در يمن ) اموال عراق و فارس را برده است تا در آن جهت خرج كند، و بزودى اين دو مرد در كار (حكومت من ) فساد مى كنند و خون پيروان و ياوران مرا مى ريزند.
ابن عباس گفت : اى اميرالمؤمنين اگر شما اين را مى دانى ، چرا به آنها اجازه مى دهى ؟ چرا آنها را حبس نكردى و به زنجير نكشيدى تا شرّ آنها از مسلمانان كوتاه شود؟
حضرت فرمود: اى پسر عباس ، مى گوئى من به ستم پيشدستى كنم ، و بدى را قبل از نيكى مرتكب شوم ، و با گمان و تهمت كسى را مجازات نمايم و يا مردم را به كارى قبل از آنكه مرتكب شوند مؤ اخذه كنم ، نه بخدا سوگند، اگر چنين كنم نسبت به پيمانى كه خداوند در مورد عدالت از من گرفته است ، عدالت نكرده ام .
اى پسر عباس ! من در حالى به آنها اجازه دادم كه مى دانم چه انجام خواهند داد ولى من به خداوند تكيه مى كنم بر عليه آن دو، بخدا سوگند كه آن دو را خواهم كشت و گمانشان را ناكام مى كنم و هرگز به آرزوى خويش ‍ نخواهند رسيد، و خداوند آنها را بخاطر ظلمى كه بر من مى دارند و پيمان شكنى كرده و بر من شورش مى كنند مجازات خواهد كرد.(64)

 

 

 

روايتى ديگر در بيعت شكنى طلحة و زبير
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زبير و طلحه نزد على عليه السلام آمدند و از حضرت براى تشرف به عمره اجازه خواستند، فرمود: شما هدفتان عمره نيست ، آن دو به خداوند سوگند خوردند كه هدفى جز عمره ندارند ولى حضرت سخن خود را تكرار كرده فرمود:
شما دو نفر منظورتان عمره نيست شما مى خواهيد آشوب كنيد و بيعت شكنى نمائيد آن دو قسم خوردند كه ما قصد مخالفت و بيعت شكنى نداريم ، فقط مى خواهيم عمره انجام دهيم ، حضرت فرمود: پس دوباره با من بيعت كنيد،(65)، آن دو به شديدترين صورت با دادن تعهد و سوگندهايى دوباره بيعت كردند، و حضرت به آنها اجازه داد (تا به عمره روند) همين كه از نزد حضرت خارج شدند به حاضرين فرمود: بخدا سوگند اين دو را نمى بينيد جز در آشوبى كه در آن به قتل مى رسند، حاضرين گفتند: يا امير المؤمنين ، اگر چنين است بفرما تا آنها را برگردانند، فرمود: تا خداوند كارى را كه بايد بشود، تحقق بخشد.(66)
طلحه و زبير بعد از آن همه تعهد و پيمانها و سوگندها از مدينه به طرف مكه رفتند و همانطور كه حضرت فرموده بود به آشوبگرى و بيعت شكنى پرداختند و به هر كس كه برخورد مى كردند مى گفتند: براى على در گردن ما بيعتى نيست ، ما به اجبار بيعت كرده ايم !!
وقتى سخن اينان به حضرت رسيد فرمود: خداوند آنها را دور كند و آواره گرداند، سوگند به خداوند كه اين دو نفر خويشتن را به بدترين صورت به قتل مى رسانند... بخدا سوگند كه هدفشان عمره نيست ، آن دو نزد من آمدند به صورت دو تبهكار و از نزد من رفتند با دو صورت حيله گر و پيمان شكن ، به خدا سوگند پس از امروز با من ملاقات نخواهند كرد مگر در يك لشكرى غرق در سلاح كه خود را در آن به كشتن خواهند داد، پس ‍ مرگ بر آنها باد.(67)

 

 

 

عدالت بى نظير اميرالمؤمنين و نارضايتى اشراف
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از علل و اسباب انحراف مردم و بزرگان آن زمان از اميرالمؤمنين عليه السلام عدالت بى نظير آن حضرت بود، در روز دوم بيعت خود در مدينه در يك سخنرانى كه در مدينه كرد فرمود:
آگاه باشيد هر زمينى كه عثمان به كسى واگذار كرده و هر مالى كه از مال خدا به كسى (بى جهت ) بخشيده است به بيت المال (خزانه دولت اسلامى ) برمى گردد، همانا حق گذشته را هيچ چيز باطل نمى كند (گذشت زمان ، سبب نمى شود كه گذشته ها را ناديده بگيرم ) من اگر ببينم كه با آن (حقوق مردم ) ازدواج كرده اند و به كابين زنها رفته و ميان شهرها پراكنده شده باشد، آن را به جاى خود برمى گردانم ، همانا در عدالت گشايش ‍ است و هر كه حق بر او تنگ باشد، ستم برايش تنگتر است (68) كلبى گويد: سپس حضرت دستور داد تا تمامى اموالى كه عثمان داده بود هر كجا كه يافت شود به بيت المال (يا صاحبان آن ) برگردانده شود.
به همين جهت بود كه عمروبن عاص در نامه اى به معاويه نوشت : هر كار كه مى خواهى بكن ، چون پسر ابيطالب تو را از هر چه داشتى پوست كند همچنانكه پوست (چوب را براى درست كردن ) عصا برمى گيرند.
على بن محمد بن ابو يوسف مدائنى از فضيل بن جعد نقل كرده است كه مى گفت : عمده ترين علت كناره گيرى عرب از اميرالمؤمنين مساءله مال بود، زيرا او نه اشراف را بر ديگران ترجيح ميداد و نه عرب را بر عجم ، او با رؤ سا و سران قبايل زدوبند نمى كرد همچنانكه پادشاهان مى كنند و هيچ كس را (با دادن باج ) به طرف خود نمى كشاند، ولى معاويه بر خلاف اين بود، لذا مردم على را رها كرده به معاويه پيوستند.(69)

 

 

 

رفاه طلبى و اشرافيت طلحه و زبير و امثال ايشان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در زمان خلفاى پيشين بسيارى از اشراف از جمله طلحة و زبير داراى ثروتهاى حيرت انگيزى شده بودند.
زبير بن عوام داراى يازده خانه در مدينه و دو خانه در بصره و يكى در كوفه و يكى در مصر بود، او چهار زن داشت كه وقتى ارث او را تقسيم ميكردند بعد از كم كردن ثلث او به هر زنى يك ميليون و دويست هزار (درهم يا دينار) رسيد.
در صحيح بخارى آمده است كه بنابر آنچه گذشت دارائى او 50200000 خواهد بود ولى ديگران گفته اند: بخارى در محاسبه اشتباه كرده است و مجموع دارائى او 59800000 مى باشد.(70)
از مسعودى در مروج الذهب نقل شده است كه زبير هزار اسب در اصطبل داشت ، مالك هزار بنده و هزار كنيز و املاك بود.(71)
طلحة بن عبيدالله همدم زبير نيز ثروتى سنگين اندوخته بود، در حالات او آورده اند كه درآمد او از غلات عراق ، روزى هزار دينار بود. (هر دينار يك مثقال طلا مى باشد).
اما درآمد او در حجاز را بيش از اين برآورد كرده اند، ابن جوزى گويد: طلحة سيصد بار شتر از طلا داشت .
عمرو بن عاص گويد: ارث به جا مانده از طلحة صد بهار است كه هر بهار سه قنطار بود! همو گفته است كه شنيدم كه بهار به پوست گاو گويند، يعنى يكصد پوست گاو پر از طلا، ابن عبدريه اين خبر را سيصد بهار از طلا و نقره ذكر كرده است .
غير از ايندو نفر افراد بسيارى نيز از اين گنجينه ها در اختيار داشتند، مثلا عبدالرحمن بن عوف داراى ده هزار گوسفند و هزار شتر و يكصد اسب بود.
او وقتى يكى از چهار همسر خود را هنگام مريضى (آخر عمر) طلاق داد سهم ارثيه او را به يكصد هزار دينار مصالحه كردند. گويند بنابر قانون ارث مى بايد دارائى او بيش از سى ميليون دينار باشد، شمشهاى طلاى او را با تبر تقسيم مى كردند به گونه اى كه دست كارگرها متورم شد.

 

 

 

اين عدالتى است كه هيچكس تحمل آنرا ندارد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و اكنون شما مى توانيد به خوبى حدس بزنيد كه اينها با اين اشرافيت هرگز به عدالت حضرت امير عليه السلام و تساوى حقوق زبير و غلام او راضى نخواهد شد.
شبى طلحه و زبير براى گفتگو با حضرت على عليه السلام به خدمت حضرت آمدند، حضرت زير نور چراغى مشغول محاسبه امور بود، حضرت فرمود تا چراغ بيت المال را خاموش كرده چراغ ديگر بياورند. زبير سبب را پرسيد، حضرت فرمود: آن چراغ از اموال بيت المال بود و من مشغول حسابرسى بيت المال بودم ، چون شما آمديد و به كار ديگر مشغول شدم نخواستم كه چراغ بيت المال را در كار ديگر مصرف كنم !
ايندو وقتى برخاستند زبير به طلحة گفت : اين عدالتى است كه هيچكس ‍ تحمل آنرا ندارد. در همين ايام بود كه حضرت بيت المال را قسمت نمود و به زبير و غلام او به يك اندازه سهم داد! زبير گفت : يا امير المؤ منين اين غلام من است (چگونه با من يكسان شده است ؟) حضرت فرمود: عدالت همين است ، و سهم هاشمى و زنگى در بيت المال يكسان است .

 

 

 

آنها على را با عثمان اشتباه گرفتند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مؤ لف گويد: عجب فكر خامى در سر امثال زبير بود كه حضرت على عليه السلام را با مثل عثمان اشتباه نموده اند! اميرالمؤمنين عليه السلام همان عدالت گسترى است كه مى فرمود: بخدا سوگند اگر تمام شب را بر روى خارهاى (نوك تيز) بوته خار سعدان به سر برم و در ميان زنجيرها كشيده شوم ، نزد من محبوبتر از اين است كه با غصب دنياى مردم و ظلم به آنها بر خدا و رسول او صلى الله عليه وآله وسلم وارد شوم .
چگونه ظلم كنم براى نفسى كه اركان آن پر شتاب به سوى نابودى مى رود و در ميان خاك ، مدتهاى طولانى خواهد آرميد. به خدا قسم عقيل (برادر نابينا و بزرگ حضرت على عليه السلام ) را ديدم كه آنقدر فقر بر او فشار آورده بود كه از من تقاضاى ده سير گندم بيت المال (بيش از حق خود را) داشت ، اطفال او را ديدم با موهاى پريشان ، صورتهاى غبار آلوده كه گويا با نيل (72) سياه شده بود. براى اين منظور بسيار نزد من آمد و سفارش ‍ كرد، به سخنانش گوش دادم ، او گمان كرد من دين خود را خواهم فروخت و راه خود را كنار زده به دنبال او خواهم رفت . آهنى را گداختم و آنرا نزديك بدن او بردم (فقط نزديك ، بدون برخورد با او) تا عبرت بگيرد كه ناگاه ناله اى از درد كشيد كه نزديك بود آتش گيرد، به او گفتم : مادران بر تو بگريند اى عقيل ! تو از آتشى كه انسانى براى بازيچه خود آنرا گداخته ناله مى كنى ولى مرا به طرف آتشى كه خداوند جبار براى خشم خود برافروخته مى كشى ؟ تو از آن آتشى مى نالى ، من از شعله جهنم ننالم ؟!(73)

 

 

 

پيشگوئيهاى حضرت على عليه السلام در مورد سرانجام جنگ جمل
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

طلحه و زبير به مكه رفتند، در آنجا با همسر پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم يعنى عايشه همدست شدند، عايشه كه از دير باز كينه اميرالمؤمنين عليه السلام را در دل داشت و با وجود اينكه خود يكى از مخالفين سر سخت عثمان بود، و فرياد او هنوز در گوش مردم طنين انداز بود كه مى گفت : اين پيرمرد خرفت (يعنى ع
:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: قطره ای , از , دریا , مردی , از , سلاله , پاکان ,


سوگند به آنكه جانم به دست اوست...
نوشته شده در 2 آذر 1389
بازدید : 818
نویسنده : علی قبادی

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



بازدید : 1480
نویسنده : علی قبادی

 

http://ghadirekhom.com/modules/smartsection/item.php?itemid=42
 
برای مشاهده متن کامل خطبه غدير اينجا را کليک کنيد
 
خطابه غدير تنها خطابه ايست که پيامبر خدا (صلی الله عليه وآله) نه تنها شنيدن و دانستن آنرا برای همگان واجب دانسته اند، بلکه رساندنش به ديگران را نيز بر ما تکليف نموده اند و اين امر در مورد هيچ خطبه ديگری از ايشان سابقه ندارد. وبسايت غديرخم اين جمله را در صدر اساسنامه فعاليتهای خود قرار داده و می کوشد این خطابه که در واقع آخرين خطابه و وصيت نامه رسول خدا (صلی الله عليه وآله) برای تمامي نسل بشر می باشد را بدون هيچ کم و کاست به گوش کسانی که از آن بی خبرند، برساند.
 
آلبوم تصاوير
 

 

 

 

غدیر خم عید غدیرخم

 

علاقمندان جهت مشاهده بقیه مبحث به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: امیر المو’منین , علی (ع) , غدیر , حدیث , تفسیر ,



پند لقمان
نوشته شده در 28 آبان 1389
بازدید : 1014
نویسنده : علی قبادی

سه  پند لقمان براي پسرشتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اوّل اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوّم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی

و سوّم اینکه در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



از بدی دیگران رنجیده نشوید زیرا ...
نوشته شده در 28 آبان 1389
بازدید : 707
نویسنده : علی قبادی

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .
علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد ..
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .
سقراط پرسید :به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟
بیماری فکری و روان نامش غفلت است باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است "

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



شاید به یک بهانه ...
نوشته شده در 28 آبان 1389
بازدید : 803
نویسنده : علی قبادی

حسادت

 

حسادت احساسی است كه بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .

پروفسور رولف هوبلمی گوید كه حسادت وقتی بهوجود می آید كه شخص احساس كند آنچه دارد ، كمتر از آن چیزی است كه باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد كه باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشتیك نفر یا به كسی كه برنده یك جایزه شده حسودی كنم ، ولی به طور كل وقتی انسان حسودی می كند كه آنچه كه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من كه حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به كسی كه این كار را می كند حسودی نخواهم كرد .

ادامه ی مطلب را مطالعه بفرمایید


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



تاريخچه ي پرچم ايران
نوشته شده در 26 آبان 1389
بازدید : 831
نویسنده : علی قبادی


زمان تاسیس امپراتوری ایران (که خود هخامنشیان آن را پارسا می‌خواندند) کشور ما دارای پرچم بوده است. کورش بزرگ بنیانگذار کشور ایران با متحد کردن اقوام گوناگون ایرانی توانست پادشاهی بزرگ و مستحکمی را پایه گذاری کند.

پرچم این پادشاه براساس نوشته های تاریخی چیزی شبیه به تصویر مقابل بوده است.در بخش افسانه ای تاریخ ایران از درفش کاویان یا پرچم کاوه آهنگر نیز نام برده شده است که در اینجا کاری با آن نداریم.

آنگونه که می‌دانید دین ایرانیان در روزگار هخامنشی و حتی پیش از آن آیین مهر یا میترا (خورشید) بوده است.شیر و خورشید نیز دو نشان از نماد های دین میترا هستند.برای قرنهای پیاپی شیر نشان کشور ایران بوده است. آنگونه که میدانید بیشتر کشور ها یک جانور را به عنوان سمبلی از کشور خود استفاده می کنند. مثلا نماد کشور آمریکا عقاب و یا سمبل کشور چین خرس پاندا است.در زمان اردشیر ساسانی شکار شیر در ایران ممنوع گردید. چرا که شیر نمادی از کشور و مردم ایران بود.

اما نقش خورشيد براي اولين بار در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان بعد از اينکه خورشيد بر روي سکه ها نقش بست، بعد از مدت کوتاهي بر روي پرچم نيز نقش بست. و بدينگونه پرچم شير و خورشيد براي 950 سال پرچم ايران بود.نشان شیر نیز بعدا در پرچم کشور ما ظاهر شد.در فرهنگ عامه مردم ایران ، شیر نماد دلاوری قدرت است.سلطان محمود غزنوي بسال 1031 به دليل دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير بر روي نقشه ايران قرار گيرد و از آنگاه هيچگاه تصوير شير - به جز دوران بسيار کوتاهی در زمان صفويان- از روی پرچم ايران برداشته نشد.حکومت های پیاپی با وجود دشمنی ای که با هم داشتند نقش پرچم را به عنوان نماد کشور ایران تغییر نمی دادند. حتی حکومت پهلوی با وجود اختلاف شدید با سلسله قاجار تغییری در پرچم کشور نداد و پرچم ایران سه رنگ خود را با نشان شیر و خورشید حفظ کرد.پرچم شیر و خورشید در زمان شهریار توانای ایران ، نادر شاه افشار به شکل کنونی خود درآمد و در تمام حکومت های بعدی ظاهر خود را حفظ کرد تا زمان انقلاب سال 1357 در ایران.

 

اما قضیه این سه رنگ چیست ؟

رنگ سبز به احترام 90 درصد از مردم ایران که مسلمان هستند انتخاب شده است. این رنگ ، مورد علاقه پیامبر اصلام بوده و نشانه دین اسلام نیز هست. رنگ سپید پرچم ایران نشانه دین زرتشت ، نماد پاکی صلح و آرامش است. رنگ سرخ تفاسیر گوناگونی دارد. برخی بر این عقیده اند که چون انقلاب مشروطه در ماه مرداد (برج اسد ییا شیر) به پیروزی رسید این رنگ نمادی از گرما و نیز نمادی از خون شهیدان مشروطه است. پس از انقلاب اسلامی نیز سه رنگ سبز ، سپید و سرخ نگه داشته شدند ولی چندی پس از پیروزی به فرمان حضرت امام (ره ) نماد شیر و خورشید حذف گردید و تا مدتی پرچم ایران بدون نشانه بود (در دولت مهندس بازرگان) و پس از آن یک نماد جدید که توسط یک معمار طراحی شده بود (ارم الله) جایگزین آن شد و پرچم به صورت فعلی خود درآمد.آنچه که گفتم چکیده ای بود از تاریخچه پر فراز و نشیب پرچم ملی ایران. پرچم کشورمان در طول سالهای گوناگون دگر گونی های ریز و درشتی بر خود دیده تا به ما رسیده است.اما هرچه هست پرچم ما نماد همبستگی ماست و یادگاری از تاریخ کهن کشور ایران.

براي خواندن بيشتر مطالب به ادامه ي مطلب برويد

 

.:  ادامه مطلب :.

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



سال نو مبارك
نوشته شده در 3 فروردين 1398
بازدید : 863
نویسنده : علی قبادی

سال 3750 زرتشتي سال 2571 شاهنشاهي سال 1391 خورشيدي محفل آريا ييتان طلايي، دلهايتان دريايي، شاديهايتان يلدايي، شاد باد اين روز اهورايي


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



عکس العمل شیطان هنگام نزول آیه الکرسی
نوشته شده در 4 فروردين 1389
بازدید : 745
نویسنده : علی قبادی

 

آیت الکرسی سید آیات قرآن است ...


عکس العمل شیطان هنگام نزول آیه الکرسی

امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی که آیت الکرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الکرسی آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت هر بتی که در جهان بود با صورت به زمین خورد.

به ادامه ی مطلب برید


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



بازدید : 737
نویسنده : علی قبادی

 

تصاویر بازسازی شده ی (رایانه ای)تخت جمشید یکی از نمادهای تمدن ایران زمین

که توسط اسکندر ملعون پادشاه غرب وحشی به آتش کشیده شد و ویران گردید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



بازدید : 790
نویسنده :

همکاران ارجمند و دانش آموزان عزیز

کسب بالاترین میزان رشد درصد قبولی امتحانات نهایی سال تحصیلی ( 89 - 1388)نسبت به سال تحصیلی 

( 88 - 1387 )میان دبیرستان های منطقه 18 از آن دبیرستان شما گردید ، این شهد شیرین گوارای وجودتان.

 


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



کوچه های خراسان
نوشته شده در 26 مهر 1398
بازدید : 1287
نویسنده :

میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس،
برشما و خانواده ی گرامیتان، تبریک و تهنیت.چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند


 


موج‌های پريشان تو را می‌شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را می‌شناسند
هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی
هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را می‌شناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند
قيصر امين‌پور


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



مراسم افطاری ( سال تحصیلی 89-88)
نوشته شده در 1 اسفند 1398
بازدید : 1530
نویسنده :

عکس دسته جمعی بعد از مراسم افطاری


:: موضوعات مرتبط: همکاران , ,
:: برچسب‌ها: مراسم , افطاری , ( , سال , تحصیلی , 89- , 88) , ,



بازدید : 788
نویسنده :

 
نمايشگاه ياران امام حسين (ع)

كربلا و عاشورا،منظومه ي ايمان،پاكي و پاكبازي است. در اين منظومه ستارگاني درخشيدند كه تا ابديت به مسافران جاده ي حقيقت،گرمي و روشني مي بخشند و مي آموزند. اين ياران نستوه و عاشق، در عطش و شماتت و شقاوت ايستادند و بي نشان از ترس،تزلزل،ترديد و توجيه،خون رگ هايشان را به آبياري درخت فضيلت و عدالت گشودند. تعداد شهيدان و ياران امام حسين را متفاوت نگاشته اند.آمار شهيدان ميان 72 نفر تا 145 نفر در نوسان است.
ياران امام حسين را براساس زمان شهادت به هفت دسته مي توان تقسيم بندي كرد:

1- پيشتازان و پيشاهنگان شهيد كه در بصره و كوفه به شهادت رسيدند
2- شهيدان تيرباران صبح عاشورا (حمله اولي) كه حدود نيمي از ياران امام را در برمي گيرد.
3-شهيدان نبرد تن به تن و پيش از نماز ظهر
4- شهيدان دفاع از نماز
5- شهيدان پس از نماز و پيش از شهادت بني هاشم
6- شهيدان بني هاشم
7- شهيدان پس از امام

در همين راستا نمايشگاهي از ياران امام حسين (ع) كه حاوي 102 پوستر از ياران و شهيدان مظلوم كربلا بوده است با همكاري وزارت آموزش و پرورش ،معاونت پرورشي و تربيت بدني ، دفتر گسترش فرهنگ نماز ، قرآن و عترت برگزار شد. 
براي مشاهده اين پوستر ها بر روي هر كدام از لينك هاي زير لطفا كليك كنيد.

     

               


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



مشاهیر
نوشته شده در 27 شهريور 1389
بازدید : 797
نویسنده :



مقالات و مطالب علمی
نوشته شده در 27 شهريور 1389
بازدید : 858
نویسنده :

   
 
  روشهای مطالعه
  یک راه کار مناسب برای پیشرفت تحصیلی
  رموز موفقیت در کنکور
اولین دوره مسابقات برنامه نویسی QBasic
۶ راه‌حل برای رفع بوی بد
سر دسته امراض
۳۷ راه برای کاهش ۱۰۰ کالری
  خورشید کوچکتر است
ده نکته جالب درباره هکرها
برگزاری دومین دوره مسابقات روبوتیک جام علامه طباطبایی
قوانین دومین دوره مسابقات روبوتیک جام علامه طباطبایی
اعلام برنامه های نهمین دوره جشنواره سرود دانش آموزی مجتمع فرهنگی آموزشی علامه طباطبایی
جشنواره آهنگ وحدت - نهمین گلبانگ سرود دانش آموزی
سواد علمی - خلاقیت
  ارتباط خلاق با نوجوان و نقش پدر در هویت اجتماعی نوجوان
  مهندسی ذهن(گام هایی در سلامت روان و تعالی معنوی)
  شرح نی نامه مثنوی مولانا
  شرح داستان موسی و شبان مثنوی مولانا
  زندگی با حافظ - واقع نگری و عشق
  زندگی با حافظ - خدای حافظ
  زندگی با حافظ - ارتباط عاشقانه
  دوره نوجوان امروز - ویژه والدین
اعتماد به نفس دائمی و آرامش درونی
به من نگویید تپل!
مجبور نیستید کنسرو بخورید
در ستایش کره بادام‌زمینی
غذاهای مفید در درمان مشکلات عصبی و روحی
روغن‌ داریم تا روغن!
مرکبات
دندان‌هایتان را هر ۶ ماه چکاپ کنید


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



تراژدی آسفالت حیاط مدرسه
نوشته شده در 20 تير 1389
بازدید : 910
نویسنده :

 

بسمه تعالی
 
 
 
 
 
 
 
تراژدی آسفالت حیاط مدرسه
 
 
 
 
در خواست آسفالت
 
          در پاسخ به درخواست اینجانب مبنی بر آسفالت حیاط دبیرستان ، آبان ماه سال گذشته (1388) دو نفر از طرف شهرداری جهت بازدید به آموزشگاه آمدند از اطراف و اکناف مدرسه عکس گرفتند و با قول مساعد که بزودی کار شروع خواهد شد رفتند که بیایند تقریباً یکماه گذشت و خبری از دوستان ! ما نشد که نشد پیرو تماس اینجانب نیمه ی آذر ماه بود که گروه دیگری جهت بازدید به آموزشگاه آمدند و بازهم عکس ها بود که گرفته می شد و نگاه نگران ما که احتمالاً یک ماه و نیم دیگر باید منتظر بمانیم شاید هم بیشتر .
 
تشنه ترمیم
 
         بهمن ماه رسید و آسفالت 16 ساله ی حیاط دبیرستان نیز وضعیتش روز به روز وخیم تر می شد شکایت های گاه و بی گاه دبیر ورزش از بدی وضعیت زمین بازی و آبگرفتگی های چاله چوله های حیاط که به نظر یادگار بی توجهی اولین گروه مسؤول آسفالت در سال 1372 بوده ؛ یا اینکه به جهت کهنسالی در طول زمان سطح بعضی از نقاط چند سانتی نشست کرده یا تَرَک های متراژی برداشته است نمی دانم اما هرچه که بود بعد از گذشت 16 سال  آنروز به شدت تشنه ترمیم بود .
 
دبیرستان امام سجاد (ع) یا شهید گمنام
 
          مجدداً با ناحیه چهار شهرداری منطقه 18 تماس گرفتم جالب بود این بار به کلی منکر مسأله گردیده و گفتند: «اصلاً دبیرستان شما در حوزه ی استحفاظی ما قرار ندارد با ناحیه 2 تماس بگیرید » به شدت عصبانی شدم به گونه ای که از آن روز به بعد نوع لحن گفتارمان با آنها تغییر کرد تلفن را با عصبانیت قطع کردم «شانس آوردیم که گوشی نشکست».
 
شناسایی
 
         بعد از تماس با نواحی دیگر و بر اساس آدرس آموزشگاه دیگر مطمئن شدیم که فقط تنها جایی که باید پاسخگوی ما باشد همان ناحیه 4 است و این مقدمه ی تماس های بعدی البته به صورت مستقیم رو در رو و چهره به چهره ی ما با آنها شد.
پایان غربت
        سر انجام بعد از کلی مذاکره و البته از روی آدرس و نقشه هایی که آنها در رایانه شان از حوزه خود داشتند دوستان ما!!! پذیرفتند که دبیرستان امام سجاد (ع) نیز در ابتدای حوزه ی استحفاظی آنان است و متأسفانه تا کنون جزو لیست خدمات!!! آنها قرار نگرفته است.
 
بهانه ای جدید
 
        وسعت حیاط دبیرستان شما خیلی زیاد است ما امکانات کافی برای آسفالت کامـــــل آن را نداریم اما لکه گیری آن را در اولویت کارمان می گذاریم . دو روز بعد دو یا سه نفر به قول خودشان برای آخرین بازدید به مدرسه آمدند این بار دیگر جســـارت و جدیت ما و البته همراه  با دعـــا و سلام و صلوات اینجانب ظاهراً روی یکی از آقایان کارگر افتاد و با دیدن شرایط حیــــاط پذیرفتند که کل حیاط آسفالت شود .
 
خواهیم آمد
 
       روز چهار شنبه ای از اواسط بهمن ماه بود که با اینجانب تماس گرفتند که فردا جهت شروع کار به مدرسه می آییم. به باور نـکردن عادت کرده بودیم پنج شنبه شد و حالا که آن ها راضی شده بودند انگار تقدیر راضی نبود! هوا بارانی شد و امید ما می رفت که نا امید شود که دل آسمان به حالمان سوخت و هوا آرام گرفت ساعت تقریبا! 1بود به دلمان افتاد دیگر نمی آیند اما این بار آمدند با دست پر هم آمدند بعد از ظهر روز پنج شنبه سرانجام چشم ما به جمال پیمانکار و کارگر و نیسان و  قیر و نفت و بشکه و .... و از همه مهم تر دو کامیون آسفالت روشن شد کار شروع شد و تا هوا روشن بود و آسفالت باقی ، یک پنجم حیاط آسفالت شد دعا می کردیم آسفالت دیر تمام شود اما بالاخره تمام شد و قرار شد ادامه کار به فردا موکول شود .
 
فرار از صحنه
 
        صبح روز جمعه ساعت تقریباً 9 بود که به مدرسه آمدم امیدوار بودم با صحنه ای مانند دیروز مواجه شوم اما چشمتان روز بد نبیند نه خبری از کارگر و کارفرما بود ، نه قلطک و بشکه . جناب آقای ملکیان بود و حیاطی به هم ریخته از باقــی مانده های آتش و آجرهای سیاه پایه دور آتش و شن ریزه های آسفالت که در سرتاسر حیاط پراکنده بود . رفته بودند تا صبح شنبه بیایند«جایی کار ناقص داریم می رویم امروز آنرا کامل می کنیم و فردا صبح شنبه می آییم»
 
تکرار خلف وعده
 
         شنبه که نه ، چند شنبه ی بعداز آن نیز گذشت و خبری از ادامه ی کار نشد و تماس های مداوم ما نیز با جواب های سربالای آنها به جایی نرسید چندین بار با همکاران اجرایی به ناحیه رفتیم داد و بیداد کردیم اما فایده ای نداشت اینبار دیگر می گفتند اصلاً اشتباه شده ما نمی توانیم مدرسه را به صورت کامل تمام کنیم حد اکثر باید ترمیم و لکه گیری می شد دیگر صبـــرم به سر آمده بود سال تحصیلی داشت به پایان می رسید و هر روز به جهت نا همسطح شدن زمین بازی بچه ها و شن های سطح حیاط حادثه ای رخ می داد تهدیدشان کردیم که با برنامه در شهر تماس می گیریم برای گرفتن گزارش بیایند فایده نداشت به بازرسی ویژه ی شهرداری تهران تماس گرفتم موضوع را برایشان تشریح کردم و کد پیگیری گرفتم و هر چند روز یک بار موضوع را پیگیری می کردم .
 
فرصت ملاقات ! با شهردار ناحیه
 
        یک روز با معاونم به ناحیه رفتیم و بدون هماهنگی به دفتر شهردار رفتیم (هر چند نمی خواستند وارد شویم ) وضو گرفته بودند که نماز بخوانند که داد و بیداد ما را شنیدند داخل شدیم خیلی عجیب بود ظاهراً همه با هم متفق القول بودند که امکان کامل کردن آسفالت مدرسه وجود ندارد .
 
اصلاً نخواستیم
 
          از ما اصرار و از آن ها انکار بود هرچه ادلّه می آوردیم قبول نمی کردند و وقتی با لحن تند صحبت می کـــردیم متهم به عصبانیت می شدیم .کار به جایی رسید که گفتم اصــلاً آسفالت نخواستیم بیایید آن مقدار را هم که انجـــــام داده اید بِکَنید و مثل روز اول به ما تحویل دهید ؛ ما آسفالت نمی خواهیم .
 
آسفالت مسجد و مدرسه به نفع ما نیست!!!
 
         می گفتند هزینه ی آسفالت مدارس به آموزش و پرورش داده شده .ما تنها جا هایی را که در معرض دید عموم قرار دارد آسفالت می کنیم ؛ آسفالت مسجد و مدرسه به نفع ما نیست ، باز خورد عمومی ندارد .
 
زمان دقیق برای مدرسه است! ( ما که دانش آموز نیستیم )  
 
         نمی دانم پیگیری بازرسی ویژه شهرداری تهران بود یا تأثیر آخرین ملاقات ما ؛ هر چه که بود اردیبهشت ماه 89 جناب شهــردار ناحیه به همراه دو نفر دیگر از مسؤولین شهرداری منطقه 18 برای بازدید و تصمیم گیری درباره نحوه ی ادامه کار به آموزشگاه آمدند و از نزدیک در جریان کار قرار گرفتند و بالاخره پذیرفتند که کار ناتمامشان را تمام کنند . اما هر چه سعی کردیم از ایشان زمان دقیق بگیریم نشد و می گفتند زمان دقیق برای مدرسه است! ما که دانش آموز  نیستیم . فقط قول دادند که به تابستان نَکِشد .
 
ترفند بسیجی
 
       اواسط خرداد ماه بود که دوباره با تجهیزاتشان آمدند تا کار ناتمامشان را تمام کنند.دو روز کار کردند و ما در خوف و رجاء که نتیجه چه می شود .چهار پنجم کار تمام شده بود که بعد از ظهر روز دوم دیدم دوباره دارند وسایلشان را بار می زنند که بروند تجربه حکـــم می کرد که اگر بروند بازگشتشان دست خداست . پس به سرعت دست بکـــار شدم و به سرایدار گفتم که درب های خروجی را ببندد او هم همین کار را کرد  ، رو دست خورده بودند .  از پنجره ی دفترم دیدم که چگونه متحیر شده اند .کار فرمایشــان نزد من آمد و گفت آسفالتمان تمام شده است و تا چند روز به ما آسفالت نمی دهند اجازه بدهید یکی دو روزی برویم جای دیـــگر به محض گرفتن آسفالت مجدداً خواهیم آمد  اما بی فایده بود با عصبانیت او را از اتاقم بیرون کردم و گفتم تا کار تـمام نشود اجازه خروج وسایل را نمی دهم حتی کلمن آبشان را هم نگذاشتم ببرند هر چه با مقامات مســـؤول! تماس گرفتند فایده نداشت آن ها هم با من صحبت کردند باز هم فایده نداشت مانند خودشان با آنها رفتار می کردم. یک کلام : باید کار تمام شود .
 
پایان نه چندان شیرین تراژدی آسفالت مدرسه
 
        پس از دو روز ترفندمان جواب داد و کامیون های آسفالت آمدند و تا روز جمعه تمامی حیاط مدرسه کامل شد و این تراژدی پس از 8 ماه حرص و جوش و خون دل خوردن به پایان رسید.
     آنچه بیان شد گوشه ای از اتفاقاتی بود که نویسنده جهت رعایت اختصار و ادب و  البته دلچرکین نشدن از یادآوری سختی های آن روزگار به قلم آورده است.
 
به قول آن شاعر شیرین سخن :
 
باید بسوزی تا بدانی چه می کشم                  ادراک سوختن به تماشا نمی شود
 
 
 
سه شنبه دوازدهم مرداد سال 1389  ساعت3بعد از ظهر
                                                     
                                       علی قبادی
 
                                                                         مدیر دبیرستان امام سجاد علیه السلام
 

:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,
:: برچسب‌ها: دبیرستان , امام , سجاد , شهرداری منطقه 18 , شهرداری , ناحیه , ناحیه , 4 , مبحث , آسفالت , ریزی ,



بازدید : 1122
نویسنده :

 

نمای بیرونی هتل بین المللی لاله سرعین

  


:: موضوعات مرتبط: همکاران , دانش آموزان , ,



مدرسه باید مثل بهشت باشد
نوشته شده در 16 تير 1389
بازدید : 1691
نویسنده :

 

مدرسه باید مثل بهشت باشد

  

 بیاییم در آبادانی خانه های علم کوشا باشیم

 تا دانش آموز احساس شور و نشاط و شادابی نمایند

 زیرا که محیط در بهداشت روان و سلامت جسم نقش بسزایی دارد.  

ادامه مطلب   

 


 

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: سؤالات و جزوات درسي , همکاران , دانش آموزان , ,



تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد